زندگی امروز محصول رقابت و تعامل دو نگاه زنده ماندن و زندگی کردن است؛ یکی معیشت را تنها چالش پیش رو میبیند، دیگری اصلاح و بهبود را فراتر از اقتصاد میداند و وضعیت معیشت را تنها علامتی از دردهای مزمنتری میداند که نیاز به بازسازیهای جدیتر در ساختارهای اقتصادی- اجتماعی- سیاسی دارد.
بر پایه دیدگاه «زندگی کردن»، ادعای بهبود وضعیت معیشت و اقتصاد کشور، بدون توجه به آن بازسازیهای اجتماعی- سیاسی اساسا امکانناپذیر بوده و فریبی بیش نخواهد بود. بروز و ظهور آزادی در یک کشور حاصل نیازی دوگانه (و البته پارادوکسیکال) است که در یک سو نیاز به دولتی (اعم از همهی حکمرانان) توانمند و قدرتمند است که توان مهار خشونت هر گروهی را داشته باشد و بتواند قوانین و مقررات را به اجرا بگذارد و در همان حال، نیازمند جامعهای که بتواند آن دولت قوی و قدرتمند را به بند بکشد. جامعهای که بتواند آن دولتی که خودش خشونت را مهار کرده است را از اعمال خشونت به دور دارد. سازوکارهایی مانند حزب، رسانه و شبکههای اجتماعی (در دنیای امروز و در کنار رسانه و نه نوعی از رسانه) که میتواند بر امیال حکمرانان قوی مهاربند بزند.
شبکههای اجتماعی در دنیای امروز مهمترین ابزار مهار زدن بر میل خشونت حکمرانان هستند. حکمرانانی که در هر صورت باید پاسخگوی عملکرد خویش باشند در زمانیکه برابرِ پرسشهای شهروندان در شبکههای اجتماعی قرار میگیرند. ناگزیر میشوند به پذیرش برابری (و نزول اجلال) و همزمان پاسخگویی به آنان. این معجزه شبکههای اجتماعی، برای ایران نیز صادق بوده است.
معجزهای که جامعه بعضا بدون ابزار ایرانی در برابر قدرت را تبدیل به جامعهای قدرتمند کرده است. ابزار شهروند امروز پرسشگری در شبکههای اجتماعی است و به همین دلیل هم سیاستمداران مختلف عیار خود را در پذیرش آزادی مردم در همین محک نشان میدهند. از یک سو سیاستمداری میتواند باشد که نه تنها شجاعت پاسخگویی ندارد، بلکه به دشمنی شبکههای اجتماعی برمیخیزد و در سوی دیگر سیاستمداری که نه تنها تضمینکننده این ابزار جامعه ایرانی است، بلکه خود را در برابر پرسشهای شهروند، مسوول میداند.
سیاستمداری که از روبهرویی و پاسخگویی به مردم پرهیز دارد، نه تنها خودش درگیر «زنده ماندن» در عرصه سیاست است؛ بلکه مردمی را دوست دارد که اسیر «زنده ماندن» خویش باشند. مردمی که آنچنان ناتوان که خواستههایشان به سطح «زنده ماندن» رسیده باشد و کسی نای پرسش نداشته باشد تا او بتواند در عرصه سیاست زنده بماند.
راه باریک آزادی که زندگی را برای جامعه ایرانی میسازد، نه از طریق قهر با صندوقهای رای و نه از طریق حضور خیابانی، بلکه تنها از طریق پرسشگری و نهایتا رای دادن به پاسخهایی است که میشنود، ارزیابی میکند و سپس دست به انتخاب میزند. شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، یکی از ابزارها برای رسیدن به آگاهیست و آگاهی، آغاز رسیدن به آزادیهای اجتماعی- سیاسی.
شاید امروز آنچنان دردهای «زنده ماندن» عمیق شده است که مطالباتی مانند آزادی اجتماعی در معرض دید قرار ندارد؛ اما نسل جدید حتی با فرض گرفتن شغل یا تامین حداقلهای زنده ماندن هم راضی نخواهد شد. این نیمه پنهان واقعیت امروز است و هشداری برای فردا؛ هشداری که اگر جدی گرفته نشود، ما را با خود خواهد برد. شاید بشود با وعده «زنده ماندن» رای خرید؛ شاید از طریق تقلیل خواستههای مردم به موضوعات اقتصادی، سرپوشی بر پرسشهای دیگر گذاشت؛ اما اولا بهبود وضعیت معیشت بدون تامین زیرساختهای حقوقی، سیاسی و اجتماعی و تامین آزادیهای اجتماعی و سیاسی امکانپذیر نیست و ثانیا به فرض محال با روشهای کوتاهمدت، بتوان اندکی در زندگی شهروندان گشایشی ایجاد کرد (حتی کاری به فردای ویران شده برای این التیام هم ندارم)؛ تازه با حقیقت جامعهای روبهرو خواهید شد که خواستههای اصلیاش در کسب آزادیهای اجتماعی و اقتصادی و مطالبهاش برای «زندگی کردن»، فرصت بروز مییابد.
مردم میخواهند زندگی کنند و زندگی کردن برای آنان فراتر از «زنده ماندن» به مدد بستههای معیشتی صدقهای است. بهتر است به پرسش اصلی بپردازیم یعنی «زندگی کردن» و نه پرسش موقت «زنده ماندن» جامعهای که ناتوان نگه داشته شده است.
گرسنه ماندن و عدم آگاهی، نتیجهاش میشود سالها فاصله با خواستن آزادیهای سیاسی- اجتماعی. و این، تنها ابزار برخیست برای زنده ماندن در دنیای سیاست.