رویاهای دیجیتالی باقر قالیباف; مردی که میخواست رئیسجمهور باشد
چند سال پیش بود که برای ماهنامهی «تحلیلگران عصر اطلاعات» مطلبی نوشتم در مورد باقر قالیباف. نظرم هنوز هم همان است که آن روزها نوشته بودم: «شهردار تهران، مدیر منحصربهفردی است. اجرای ضربتی یک پروژه را با روشی که در جنگ آموخته، جهادی، انجام میدهد. مدیران زیردستیاش را به حرکت به سوی آنچه که فکر میکند درست است، همچون میدان نبرد، فرماندهی میکند و گویی دستور نظامی میدهد؛ و برای پیادهسازی برنامههایاش، صحنه نبرد را همچون یک استراتژیست نظامی آنطور که خود میخواهد میچیند و با شدت و حدت از منابع محدودش دفاع میکند و از همه مهمتر همرزماناش را سنگر به سنگر، با خود و در کنار خود نگاه میدارد.»
او همچنان و جدی مشغول مدیریت شهری است که دردسرها و ماجراهاش را میتوان در دنیا بینظیر و منحصربهفرد قلمداد کرد و آنچه موضوع را جالبتر میکند، میل باطنی همیشگی او و تیماش برای ورود به عرصهی مدیریتی بلندمرتبهتری در خیابان پاستور به عنوان رئیسجمهور و کابینهاش است.
حضور قالیباف در جنگ و قابلیتهای ذاتی او در مدیریت، از همان ابتدا در ردههای بالای لشکری و به عنوان فرمانده اتفاق افتاد و هر چند هنوز هستند همرزمانی که از تصمیمهای به شدت شخصمحور و تکروانه او انتقاد میکنند، اما همانها هم میدانند که پرچمی که او در جنگ به دست گرفت، به دست هر کسی برازنده نبود.
همین روند در سالهای پس از جنگ ادامه پیدا کرد و مدیرانی که تعهدشان را با جان بر کف نهاده در مقابل دشمن اثبات کرده بودند و تخصصشان را با پیروزی در مقاومت یک تجاوز تمام عیار، نسل دوم مدیران کشور بودند که در مدرسه تعهد انقلاب که با جنگ شروع میشد و جشن فارغالتحصیلی تخصص آن در روزهای افتتاح پروژههای بزرگ عمرانی بود آموزش میدیدند. در همان روزها بود که نسل دوم تربیت شده برای مدیریت کشور، با دغدغههای جدید، رویکردهای متفاوت و البته لحنی جاهطلبانه و سهمخواه ابراز وجود کرد.
نامه اظهارنگرانی و اخطار جمعی از فرماندهان ارشد سپاه به سید محمد خاتمی، رییس جمهور وقت، ابراز وجودی بود که در آن روزگار به همه چیز تعبیر شد الا سر برآوردن نسل بعد دیوانسالاران کشور. اخطاری زودهنگام و به موقع از سر رفتن حوصله نسلی که در انتظار فتح سنگرهای رفیع خدمترسانی است. سردار محمدباقر قالیباف یکی از امضاکنندگان نامه فوق بود، مردی که با تحلیل نوع تصمیمگیری و مدیریتاش متوجه اشتیاقی طولانی و چندباره برای حضور در نهاد ریاستجمهوری میشوید.
حالا بهتر میشود رفتارش را رمزگشایی کرد. او که شکستناپذیریاش را در جنگ مدیون روحیه جهادی خود و همرزماناش است، برای تمام کردن نیمهکارههای به نظر ناتمام و شمارشگرهای معکوس نصب شده بر سردر آنها که انگار صفر ناشدنیاند، باید جهاد میکرد، به نام این سرزمین و شهر، طغیان کرد بر ناممکنها، که خاطره انجام بسیاری از آنها، دشوارتر، در میدان جنگ هنوز هم مثل روز جلوی چشمهایاش، چشمهای روشناش، رژه میرود.
فناوری اطلاعات؛ رویکرد متفاوت
با شنیدن این مقدمهی طولانی است که میتوان دلیل علاقهی محمدباقر قالیباف را به فناوریهای نو فهمید. او به عنوان یک مدیر پیشرو الگوی پیشرفت و توسعه در نهادهای تحتامرش را کاملا مبتنی بر نهادی تکنولوژیک بنا میکند و اینجاست که «میشود معنای آن دستور اداری، شبه نظامی، را درک کرد: پورتال تهران الکترونیکی باید در تاریخ مقرر، مثل ساعت کار کند. این یک محاصره است، فقط کمی مانده تا دیرشدن، راه برگشتی نیست. اگر شهرداری، معاونتی، یا مسئولی تا سه ماه بعد تعهداتاش را برای راهاندازی و اجرای سابپورتالهای شهرداری انجام نداد، سر کارش نیاید. این اخراج یک دستور تمام عیار نظامی است، از سوی فرماندهای که تاخیر هم برایاش حکم شکست را دارد.
حالا میشود علاقهاش به راهاندازی نهادهای درون سیستمی را فهمید. موسسه مالیاعتباری ( که در پلیس زمان او با نام "قوامین" تاسیس شد و بعد از شهردار شدناش "شهر" همین وظیفه را در شهرداری بر عهده گرفت) یک روش محافظت و استفاده بهینه از منابع است.
سازمان فناوری اطلاعات، در پلیس و در شهرداری، برای او روشی برای تمرکز مدیریت، سرعتبخشی به انجام روندها و ایجاد زیرساختی است که اگر نباشد جای خالیاش احساس میشود. سامانه پیام تلفنی، 110 در پلیس و 137 در شهرداری کانال ارتباطی است با کارفرما، شهروند، کارفرمای اصلی.
قالیباف در دوران مدیریت پسا-جنگی خود فرا گرفته است که برای مدیریت منابع بزرگ و پروژههای بزرگتر، با روش جهادی، سیستم لازم است، سیستمی متکی بر فرآیند و نه وابسته به سلیقه و فرد و همین است که نهادهای درون سیستمی او خلق میشوند تا جهاد اجرا و خدمتگزاری در عمل به فعالیت هیاتی، هیجانی و بیبرنامه بلندمدت، همچون برخی همرزمان سابقاش در دولت فعلی تبدیل نشود؛ تا نتیجه موفق تضمین شود.
و حالا میشود فهمید که چرا قالیباف فقط به ژنرالهای خود، همانها که از مدتها پیش در کنارش بودند و به نوعی با او همشهری، همسنگر و دوست بودند اعتماد میکند؛ این تصمیمی است که به نظر میرسد او پس از شکست در انتخابات ریاستجمهوری به آن رسیده است، همان روزها که هملباسان سابق و همفکرانش، در عرض 24 ساعت از اردوی او، به اردوی رئیسجمهور امروز رفتند.
شیوه منحصر بهفرد راهبری قالیباف ترکیبی است از مدیریت استراتژیک فورس و بحران که در جنگ فراگرفته، نهادسازی و نظارت بر فرآیند به جای نظارت بر نتیجه که از مدیریت سپاه در عصر سازندگی فراگرفته و تکنوکراسی با تمرکز با فناوری اطلاعات که بیگمان از دوران مدیریتاش در پلیس و آشنا شدن با این مقوله در دولت اصلاحات برایش یادگار مانده است.
اگر این روش منجر به کسب مقبولیت عمومی محمدباقر قالیباف شود بدونشک او نخستین مدیر ارشدی است در نظام که مقاماش را مدیون درک صحیح از دنیای آینده، دریافتن مفهوم عملگرایانه فناوریاطلاعات و ایستاده بر شانههای یک جامعه اطلاعاتی است.»
اتفاقی که به اعتراف نصراله جهانگرد، به دلیل ضعف در نهادسازی ادامهساز جریان پس از اصلاحات نشد و در دولتهای محمود احمدینژاد هم چنان مورد بیمهری قرار گرفت که امروز تمام نهادهای قابل نظارت مردمی خود را (مثل وزارتخانه ICT و رابطهی طبیعیاش با مجلس) به سازمانها و نهادهای حاکمیتی بالادستی زیر نظر رئیسدولت تبدیل کرد. رئیس دولتی که اینترنت را برای مردم محدود و کند میخواهد و اساسا مشکل تئوریک با محتوای آن دارد، رئیس دولتی که به هر دلیل، ماهها به وظیفهی قانونی خود در معرفی رئیس یک تشکل صنفی مرتبط با فناوری عمل نمیکند و… .
آیا قالیباف براساس آنچه عمل کرده است و آنچه در طرحها و حرفهایش آورده است، چرخ اقتصاد داناییمحور را دوباره به حرکت درمیآورد؟