این زیست بوم درست شده است؟
بله داریم درست می کنیم. در نمایشگاه الکامپ میرفتید میدیدید. عرض من بر این است. ترویج حوزهای که انجام میشود بخشی از وظایف و ماموریتهای ماست، بخشی از وظایف شما به عنوان رسانه است. بخشی از وظابف من است که در این حوزه صحبت کنم. باید مسئله را جا بیندازیم.
از ابتدای دوره وزارت در رابطه به مسئله کودکان به صورت ویژه صحبت کردم. طرح جمهوری اسلامی در حوزه ساماندهی وضعیت کودک امسال در مجمع جهانی فناوری اطلاعات به عنوان طرح اطلاعاتی برتر شناخته شد. کلاهبرداری در فضای مجازی یک واقعیت است. فساد اخلاقی هست و جزو آفاتش هست. همه اینها راهکار دارد و باید فکر کرد و راهکار اول و آخر همه اینها فیلتر نیست. البته ما ایراد داریم.
من از مدیر روابط عمومی خواسته ام که این کار را بکند و کمپین راه بیاندازیم. دو هفته پیش من با طنزپردازان جلسه گذاشتم، آنها هم آمدند و لطف هم کردند و خیلی شعرهای نغزی در رابطه با فضای مجازی به خصوص فیلترینگ سروده بودند. انواع و اقسام انتقادات به زبان سلیس و برخی با فارسی سخت بیان شد.
صحبتها را گوش کردم و حرفها و انتقادات مردم بود، اما شرایط را برای آنها تشریح کردم و گفتم اتفاقات این است، دامنه موضوعاتی که جامعه باید به آن توجه کند این موارد است. من از شما درخواست میکنم که به این زوایا هم نگاه کنید.
شما متولد جهرم هستید. چند سالگی پدر را از دست دادید؟
سال 1388.
با آشنایی با یک آدمی که بعدها شهید شد مسیر شما متحول شد. شهید حسینزاده بودند. خودتان بفرمائید.
بله، مرحوم حسین زاده از گمنامان کشور بودند. کسی که به نظر من حق بزرگی بر گردن انقلاب داشت، منتهی هیچگاه از سفره انقلاب هیچ چیزی برداشت نکرد. 9 سال در زمان ستمشاهی در زندان بودند و 4 سال در زمان پس از انقلاب علیرغم اینکه مجروح شدند و 70 درصد جانبازی داشتند، در اسارت بودند و آن هم اسارت مفقودالاثری.
یعنی یک بار شهید شدند و اینجا برای ایشان سنگ قبر گذاشته بودند و مراسم برگزار کردند. پس از آن در زمان آزادی اسرا و بازگشت آزادگان به کشور ایشان برگشتند و یک بمبی از انرژی و اخلاص بودند. در یک کلام، ذوب در خداوند متعال و ائمه اطهار بودند. همه حرکتها و همه جهت و سوی مسائل زندگی ایشان حتماً به سمت مسیر الهی را میتوانستید، ببینید.
برخیها را میبینید یاد خدا میافتید. ایشان جزو آدمهایی بود که در هر حالی ایشان را میدیدید یاد خدا میافتادید.
در سفر مشهد با ایشان آشنا شدید؟
بله. ایشان بعد از اینکه به ایران بازگشتند با این که تیر در کمر داشتند و در 4 سال حالت نشسته در بدترین شرایط اسارت بودند، پاهای ایشان کار نمیکرد و روی ویلچر بودند ولی با آن ارادهای که داشتند، از روی ویلچر بلند شدند و با عصا راه میرفتند. از انرژیهایی که ایشان داشتند، این بود که مسیر پیادهروی تهران به مشهد را که آزادهها میرفتند، ایشان تمام مسیر را پیاده میرفتند.
آن سالی که من مشهد رفتم با ایشان آشنا شدم و قدرت جاذبه ایشان ما را جذب کرد و از همان 15 سالگی توفیق داشتیم خدمت ایشان باشیم و متاسفانه گوهر گرانبهایی را از دست دادیم. آزادههای شهرهای مختلف را سرکشی میکردند. میرفتند علیرغم این که مسئولیت مستقیمی در این حوزه نداشتند ولی مرتب دلسوز اینها بودند و مرتب به خانواده شهدا و آزادگان سر میزدند تا شرایطشان را ببینند.
یک مکانی بود که دفتر ایشان برای شنیدن دردودلهای همه مردم بود. همه گروهها و جناحها و فعالین گروههای مختلف نزد ایشان حرف میزدند و از مشکلاتشان میگفتند و ایشان هم پیگیری میکردند. یک نور خاصی در وجود و سرشت ایشان بود و ما هم این توفیق را داشتیم که زمانی را در خدمت ایشان بودیم و از ایشان بهرهمند شدیم.
ایشان باعث شد به وزارت اطلاعات بروید.
ایشان معرفی کردند.
برای هزینه مشهد خودتان کار میکردید؟
بله. این در جای دیگر فکر میکنم، بیان کردم و داستان این را گفتم. آن سالی که بنا شد ما به مشهد برویم، چه داستانی داشت و چه اتفاقی افتاد. بنا بود اردو برویم و اردو لغو شد و جمعی از آزادهها میخواستند به مشهد بروند و آن شب اتفاقی به ما گفتند شما میآیید؟ من هم قبل از آن برای اردو کار کرده بودم. پدرم علاقهمند نبود من آن سفر را بروم برای اینکه مانعی جلوی پای من بگذارند گفت برای رفتن به مشهد باید هزینه را خودت دربیاری. من هم چند روز مشغول به کار شدم تا بتوانم این سفر را بروم.
آن سفر نقطه تحول ویژهای در زندگی من بود که چه اتفاقی افتاد و چه چهارچوبهایی وجود داشت.
شما سه فرزند پسر دارید.
بله.
چند ساله هستند؟
سینا، پسر اولم امسال کلاس پنجم میرود و 11 سال دارد. پسر دومم علی است که امسال کلاس اول میرود. پسر سوم من محمد است که هنوز یک ساله نشده است.
خدا حفظشان کند. با حاج خانم چطور آشنا شدید؟
در دانشگاه آشنا شدیم. ایشان مهندسی برق میخواندند و ورودی 79 بودند و من ورودی 78 بودم. در دانشگاه با هم آشنا شدیم.
در کدام دانشگاه؟
دانشگاه شهید عباسپور.
مهریه چقدر بود؟
14 سکه.
شرطی نداشتید؟ شما یا ایشان؛
ایشان مهریه را 14 سکه نگذاشت، مهریه ایشان 5 شاخه گل به نیت 5 تن آل عبا بود و گفت من به زندگی شما به حفاظت آنها میآیم و به حمایت آنها بود و همواره شرط ما و چهارچوبی که در زندگی با هم داریم این 5 شاخه گل نماد است که از این مسیر خارج نشویم و بر همین پرچم و مدار باشیم.
شرط ویژهای نداشتند و اتفاقاً خانواده ایشان خانوادهای بودند که شاید شرایط مناسبتری برای ازدواج نسبت به ما برای ایشان در آن زمان محیا بود، ولی ایشان در آن شرایط من را انتخاب کرد و من هم همواره به انتخاب ایشان افتخار میکردم و علاقهمند به این بودم که اعتمادی که شد و این چهارچوبی که ایجاد شد، پاسداشت کنم و حراست و حفاظت کنم.
خود شما چند خواهر و برادر هستید؟
تعداد زیادی هستیم. ما 6 برادر و یک خواهر هستیم. خانواده ما کلاً پسرزا است.
(میخندد) پس آن یک خواهر خیلی برای همه عزیز است.
بله. خواهر آخر است و بعد از من هستند. بسیار عزیز برای خانواده هستند.
جهرم هستند یا تهران؟
همه خانواده من جهرم هستند.
ند وقت به چند وقت سر میزنید؟ فرصت میکنید؟
بله. من قبلاً سالی 4 بار میرفتم و الان هم تلاش می کنم سر بزنم و یا خودم میروم و یا مادر را به تهران میآورم. ارتباط را داریم.
هر کسی وقتی دلش میگیرد یک خلوتی برای خودش دارد و اتصالات خاصی برای خود دارد. آقا جواد آذری جهرمی چه میکند؟
کار ما گیر میکند همواره یک وکیل و کفیل داریم که آن هم امام جواد (ع) و امام رضا (ع) هستند. هیچ وقت هم ما را در کار خود نگذاشتند.
نکته دیگری در این بخش ندارید؟ این که به جوانان بخواهید بگوئید. شنیدم کسانی که همسن و سال های ما هستند و سمتهای سختی میگیرند، تماس میگیرید و روحیه میدهید.
بله، باید همین اتفاق بیفتد. جوان نیاز به حرف ندارند. آنقدر حرف زدیم و عمل نکردیم که امروز نتیجه را میبینیم. نیاز به عمل دارند و انشاالله بتوانیم برای آنها خوب کار کنیم. جوانانی که در مجموعههای مختلف مشغول به کار میشوند اگر مطلع شوم حتماً با آنها تماس میگیرم. معاون وزیر باشند یا مسئولیت سازمانی را بپذیرند، قوت قلب میدهم و میگویم اگر مشکلی داشتید من در دولت هستم و روی من حساب کنید.
فرقی نمیکند در دولت باشد یا هر جای دیگر باشد، در هر صورت اگر به این درک برسیم که جامعه نیاز به پوستاندازی در مدیریت و در شیوه اداره کشور دارد طبیعی است در این چهارچوب بیشتر توجه میکنیم و به عنوان واجب نگاه میکنیم.
شما وزارت اطلاعات که میرفتید نگران نبودید که مثلاً برچسب اطلاعاتی و امنیتی بر روی شما بچسبد؟
مگر برچسب بدی است؟
من نمیگویم بد است یا خوب، ولی بالاخره یک برچسب است.
بالاخره کسی که در یک مجموعهای کار میکند، طبیعی است که همه شواهد و جوانب را میپذیرد. این هم از آن نکاتی است که باید نسبت به آن بررسی جدی شود. در همه دنیا و حتی در کشور ما مجموعههای امنیتی، نمیگویم اشتباه ندارند، قطعاً هر مجموعه امنیتی اشتباه دارند و اجحاف در حق مردم ممکن است انجام دهند، ولی بسیاری از بچههای وزارت اطلاعات، زندگی و جوانی و همه انرژی که میتوانند داشته باشند، در سختترین شرایط خودشان را قرار دادند تا زندگی مردم دچار آسیب نشود. در کشوری که در وسط بحرانهای مختلف قرار دارد.
ببینید در مرزها شرایط چگونه است. چه میزان دشمن داریم؟ میبینیم در کشوری که حجم بسیار کمتری از دشمن را دارد چگونه یک کشور به هم میریزد. اینها با مجاهدت و خاموشی و گمنامی واقعاً مردم را در مقابل این موضوعات محافظت میکنند. بسیاری از دسیسه ها کشور را دفع میکنند که حتی صدای آن بیرون نمیآید. هیچگاه منتشر نمیشود البته آن چه منتشر میشود اشتباهات آنهاست، برخی مواقع اشتباهاتی صورت میگیرد …
که آن اجتنابناپذیر است.
میشود اجتناب کرد ولی آن هم به مسائلی بازمیگردد که باید پیشگیری کرد. این که اینها همواره در شرایطی قرار میگیرند که در سختیها، سختیها برای آنها است و وقتی در بیرون اجتماع هم میآیند برچسب میزنیم و میگوییم اینها امنیتی هستند. اگر امنیتی هستند گناه نکردهاند که امنیتی شدند. همه پرسنل وزارت اطلاعات هم که اشتباه نکردهاند. اتفاقاً اگر ما شجاعت داشته باشیم و اشتباهات مجموعه را بگوئیم و با آن برخورد کنیم و در مسیر درست ببریم، این مشکل برطرف میشود، ولی عمده پرسنل وزارت اطلاعات و اکثر انها نیروهایی هستند که واقعاً اهل مجاهدت روزانه و شبانه، معتقد به نظام، معتقد به مردم، پیگیری کننده حقوق مردم هستند.
خوب است آدمهایی که در وزارت بوده اند سمتهای دیگری بگیرند؟
اگر تخصص را داشته باشند چرا نیایند؟ آنها هم آدم هستند. آنها هم ظرفیتی دارند.
یعنی الزاماً نمی توان در چهارچوب وزارت اطلاعات تعریف کرد.
خیر. نه این که بگوئیم هر کسی که در وزارت اطلاعات بوده است توانمندی دارد مسئولیت بگیرد و نه این که بگوئیم در وزارت نباید مسئولیتی بگیرد. این برچسب امنیتی برچسبی است که خودمان در داخل درست کرده ایم.
یک طرحی که وقتی شما آمدید اوج گرفت "ریجستری" بود. از این حرکت راضی هستید؟
بخشهایی که باید به سرانجام میرسید تاکنون خوب به سرانجام رسیده است. از ناجا و گمرک در همکاری انتظار بیشتری داریم.
الان مهمترین مانع را این دو میدانید؟
مانع نیستند. همکاری کنند خیلی موفقتر خواهد بود.
چیزی را من دیدم که در قضیه ریجستری کنترل دلالیهایی که برای گوشی موبایل میشود و اینکه در این مسیر بتوان کنترل کرد.
بله، الان نخواستم باز کنم ولی شما سوال کردید. گوشی مسافری تبدیل به چهارچوبی به دلالی شده و به مردم اجحاف میکنند و دلیلش این است که گوشی دست دوم را میآوردند، ولی نکتهای که وجود دارد، این است که گوشی مسافربری را اگر نمیتوانیم دقیق کنترل کنیم به دلیل عدم اتصال سامانه به ناجا است. اگر ناجا به صورت درست به ما متصل شود میتوانیم این پدیده را کنترل کنیم.
شدنی است؟
بله.
پرسپولیسی هستید؟
نه این که پرسپولیسی و یا استقلالی باشم ولی بازی هر دو را تماشا میکنم.
محافظهکاری نکنید.
نه محافظهکاری نمیکنم. پسرهای من پرسپولیسی هستند.
پدر پرسپولیسی است که پسرها هم پرسپولیسی میشوند.
بله، الزامی نیست. هر دو بازیها را میبینم و پسرهای من هر دو علاقهمند به پرسپولیس هستند. هیچ تشویقی از سمت من نبوده است.
اهل فوتبال هستید؟
بله. من فوتبال هم بازی میکنم.
استعفا که نمیدهید؟ چون یک بار رفته بودید که استعفا بدهید
این هم بالاخره بحث رسانهای است، من هیچگاه استعفا ننوشتم.
ولی رفتید در دفتر رئیسجمهور نشستید.
بالاخره صحبت کردیم و این به معنای استعفا نیست. مسیر اینکه ما در برابر مشکلات کوتاه بیاییم انشاالله هیچگاه به شرایطی نرسد که کوتاه بیاییم و عقب بنشینیم. باید ایستاد و با سختی مقابله کرد و بالاخره خانواده ما در شرایط انقلاب، سهم کوچک و ناقابلی در این شرایط داشته است. همه مردم هم سهم داشته اند. مسئولیتی هم بر دوش ما است.
شاید یکی از مهمترین مسئولیتهایی که امروز بر دوش من است،این است که خواسته یا ناخواسته، خوشایند یا ناخوشایند، ما نماد فعالیت جوانان شدهایم. اگر من امروز کم بیاوریم طبیعتاً همه میگویند دیدید جوانان نتوانستند. این بار مسئولیت روی دوش من بیشتر است و تلاش من بر این است که جدای از مسائل دیگر که احساس مسئولیت میکنم، بتوانم این مسئله را تا زمانی که برعهده ما است درست انجام دهیم و یک روزی بالاخره به اتمام میرسد.
دیدار شما با آقا هم فکر میکنم جالب بوده است. آقا توصیه خاصی کردند؟
در آن حدی که دفتر ایشان صلاح دیدند منتشر کردند و نشریه «خط حزبالله» مطلب را زدند. نگاه ایشان بر این بود که کشور نیازمند همین مجاهدت های جوانانه است و خیلی ابراز محبت و بزرگواری ایشان برای من سرمایه بزرگی است و همواره خود را مدیون حمایتها و نگاه مثبت ایشان به جوانان میدانم و انشاالله بتوانیم مطالبی که مدنظر ایشان در مسیر توسعه کشور است که راهگشا است عمل کنیم و توجه ویژه به فرمایشات و نوع نگاه ایشان داشته باشیم.
عبا از ایشان هدیه گرفتید.
بله.
خوش به سعادت شما.
انشاالله موفق باشید و برای شما آرزوی توفیق میکنیم. خیلی لطف کردید. من خداحافظی میکنم. برنامه با دستخط ایشان تمام میشود.
دست نوشته آذری جهرمی در برنامه
«به نام خدا
ایران اسلامی با تکیه بر جوانان ارزشمند خود، پلههای ترقی در دنیا را خواهد پیمود.
انشاالله »