سینمای ایران به طور معمول با هر چه که قصد بازنماییاش را داشته باشد، روی خوش نشان نمیدهد. واقعیت این است که این دستگاه بازنمایی به اعتبار آنچه خود، واقعگرایی اجتماعی میخواندش، تلخ میبیند و سیاه. حال میخواهد طرف حسابش، خانواده باشد یا شهر و یا نهادهای آموزشی. برای او فرقی نمیکند، میگردد و هر آنچه سخت و مصیبتبار است را به تصویر درمیآورد. اما در این دایره تلخاندیش، اوضاع فناوریهای نوین ارتباطی از همه آن شهر و خانواده و مدرسه، ترسناکتر به نظر میرسد. چرا که مروری بر معمول آثار سینمایی موجود که هر یک دستی بر آتش فناوری داشتهاند به خوبی گواه آن است که بدانید و آگاه باشید فناوریهای نوین ارتباطی کمر به قتل امن و آسایش شما بستهاند و کانون خانواده و حریم خصوصی و خلاصه هر چه سر راه خود میبیند را با اشارهای دود کرده و به هوا میفرستد.
کم نیستند نمونههایی چون «قتلآنلاین» و «گناهکاران» و «رخ دیوانه» که بعد از تماشایشان لعنت خدا را بر مخترعین هر چه فناوریاست میفرستند و نمونههای متفاوتتر و جدیدتری چون «جشن دلتنگی» که در ژانری متفاوت، تلفن هوشمند و شبکههای اجتماعی را علتالعلل همه بدبختیها و جدایی اعضای خانواده از یکدیگر به تصویر میکشد.
اما فناوری در فیلم «تومان» به کارگردانی مرتضی فرشباف که در سی و هشتمین دوره از جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، قصهای متفاوت داشت. قصهای که فناوری چنان در ناخودآگاه روایتش فرو رفته بود که گویی در روزمره هر انسان امروزی. جالب اینجاست که داستان نه در شهر که در ترکمن صحرا به وقوع میپیوندد. داستانی که به گفته کارگردانش، حول ماجرایی روایت میشود که از مهترین دغدغه ساکنان آن حوالی است و آن چیزی نیست جز قمار و شرطبندی.
فیلم با نماهایی تماشایی از شرطبندیهایی آغاز میشود که اتفاقاً کاغذی و به زبان این نوشته آفلاین به انجام میرسد. قهرمانان داستان ما هم چنان حس ششم و تواناییاش در کشف قواعد پیروزی در شرطبندی قوی است که پس از پیروزیهای پی در پی در قمار آفلاین به فضای آنلاین روی میآورد و عرصه فوتبال.
حالا دیگر شرطبندی زمین و ابزار تازهای پیدا میکند که با نون نوار شدن قهرمانان فیلم از پی پیروزیهای عرصه آفلاین پدید آمده است. موفقیت در عرصه جدید نیازمند تجهیزات است و اینترنت. اینترنتی که گاهی برای دستیابی بدان، موبایل به دست تا نوک درخت و بالای پشتبام خانه نیز رفته و در واقع میجهند. ساز و کار که تکمیل میشود، فقط میماند همان حس ششم و جرأت انتخابی که فرمان بدهد: «ببند!» تا آن کسی که پشت سیستم نشسته در لحظه اتصال به اینترنت، تمام دار و ندارشان را بر بُرد و باخت تیمهایی ببندد، فرسنگها دور از مکان حضور آنان. اتفاقاً که میبندد و برد پشت برد به سراغشان میآید و پول پشت پول.
البته که روزگار بر این در نمیچرخد و سکه، روی دیگر خود را در فصلهای بعدی به رخ میکشد. تا جایی که صاحبان تجهیزات، بار و بندیل خود را جمعکرده و از آن خانه که در آن که با یک کلیک میلیونها تومان را جابجا میکردند، خارج شدند. اینکه چه سرنوشتی گریبان قهرمانان فیلم را گرفت، میماند به نمایش عمومی آن بعد از جشنواره. نکته اینکه هر چه بر سرشان آمد؛ خوب یا بد، نه به واسطه فناوریهایی که برایشان این امکان را پدید آورده بود که به واسطه انتخابهای شخصیشان رخ داده بود. بر خلاف الگوهای رایج موجود در سینمای ایران، اینجا فناوری نه تنها عاملیتی بر خوشبختی و بدبختی قهرمانان ندارد که تنها ابزاری است، بافته در رگ و ریشه روزمره آنان که به وقت اراده، آن را به کار گیرند و به وقتی دیگر بار و بندیلش را جمع کنند و از خیر و شرش بگذرند.