دو رویکرد «زنده ماندن» و «زندگی کردن» در حکمرانی، دو نوع از برخورد با موضوعات اساسی است؛ تفاوت نگاه در مورد موضوع «عدالت جنسیتی» موضوعی است که نیمی از جامعه را درگیر میکند و در زمینه حکمرانی میتوان آن را یکی از مهمترین پیامدهای «شکاف نسلی» دانست.
دو رویکرد «زنده ماندن» و «زندگی کردن» در حکمرانی، دو نوع از برخورد با موضوعات اساسیست؛ امروز به تفاوت نگاه در مورد موضوع «عدالت جنسیتی» خواهیم پرداخت. موضوعی که نیمی از جامعه را درگیر میکند و در زمینه حکمرانی میتوان آن را یکی از مهمترین پیامدهای «شکاف نسلی» دانست.
اگر «شکاف نسلی» که در یادداشت پیشین به آن پرداختم، اشاره به این واقعیت دارد که ارزشها و نگرشهای نسلهای مختلف با همدیگر تفاوتهایی دارند و همین تفاوت به دو نوع از رفتارها و تصمیمگیری میرسد، میتوان گفت که نگاه به موضوعات جنسیتی بیش از هر دلیل تاریخی، دینی یا فرهنگی، برآمده از تفاوت ارزشهای بیننسلی است. نسل سیاستمدار فعلی ایران، در زمان خود نگاههای پیشرویی به موضوع جنسیت داشتهاند؛ اما در این دهههای گذشته، نسلهای جدیدتر نیازها و ارزشهای زمان خود را یافتهاند یا ساختهاند. شکاف نسلی در حکمرانی باعث شده ارزشهای آن نسل، همچنان حاکم بر نهادهای قانونی و رفتاری بماند، اما ارزشها تغییر کردهاند. اگر در جامعه امروز «شکاف نسلی» را دنیاهای موازی بنامیم؛ «عدالت جنسیتی»، بیشک «دنیای خلق نشده» است.
به عنوان تنها یک نمونه، ارزشهایی مانند کار کردن زن یا تعارض میان فعالیتهای اجتماعی و خانوادهای هنوز دغدغه مدیران نسل انقلاب است؛ اما زنان امروز ارزشهایشان حذف یکی در برابر دیگری نیست! زن امروزین که در بهترین دانشگاهها درس خوانده است؛ نمیتواند بپذیرد تا از کنشگری و مشارکت اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی حذف شود. او خواستار تغییر، انعطافپذیری و سهمخواهی از ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشور است تا بتواند در فضایی همگونتر «زندگی» کند. زنان تحصیلکرده دانشگاهی دارای بیشترین میزان بیکاری در مقایسه با هر گروه دیگری هستند و همین نقطه سرآغازی است برای او تا معترض و ناراضی از ساختارهای نهادی شود. مادری شود ناشاد و سرخورده. زنی که همواره مردد است به مسیری که رفته و مدام از خود سوال میکند که آن همه تلاش و مهارتآموزی تخصصی او برای چه بود؟ یا دختری پر از خشم شود و فلسفه وجودیاش را زیر سوال ببرد! زن امروز میخواهد زندگی کند و برای هر انسانی شغل و فعالیت اجتماعی بخشی از «زندگی کردن» است. زن امروز ممکن است هیچ نیاز مادی به کسب درآمد نداشته باشد، اما در منظومه ارزشهای او کنشگری اجتماعی، فعالیت اقتصادی و مشارکت سیاسی بخش عمدهای از «زندگی کردن» است. او شغل را تنها برای کسب درآمد و زنده ماندن نمیخواهد؛ او میخواهد زندگی کند!
این نارضایتی زمانی آشکارتر میشود که کشورهای دیگر منطقه، خصوصا کشورهای عربی خلیج فارس، کابینههای خود را میزبان زنان وزیر کردند و وقتی مقایسه پیش میآید (هرچند بپذیریم که این امر تنها یک حرکت نمایشی است)؛ اما نارضایتیها را عمیقتر خواهد کرد. نارضایتیهایی که گاه در مهاجرت از کشور نمود مییابد و گاه در افسردگیها. زنان هم مانند مردان به رویا نیاز دارند. به رویا نیاز دارند برای تصویر کردن آینده و بعد دویدن به سمت آنچه دوستش میدارند و با آن شادند. دنیایی که در آن نمادهای زنانه و الگوهای موفقیت زنانه در عرصههای مختلف شکل نگرفته باشد؛ میشود یک دنیای بدون خیالبافی برای نیمه از جامعه (همانها که مولد همهی جامعهی فردایند). و ترسیم این صحنهی افسرده، بزرگترین خطر است برای فرداها. همان فردایی که مدام در رویکرد «زندگی کردن» بر آن تاکید میشود.
در نگاه «زندگی کردن»، دخترکان شاد سرزمینمان میتوانند در رویاهاشان، مادر تمام وقت باشند با سه پسربچه یا معلم یا مدیر ارشد یک کارخانه یا یک رییسجمهوری …
در رویکرد «زندگی کردن» برعکس «زنده ماندن» حکمرانی با سوالات سختش روبرو شده و تصمیمش رو گرفته. تصمیمی برای فرداها.