محمدعلی بدری – همشهری :
مجلس سنای آمریکا در آخرین روز سپتامبر ۲۰۱۳ لایحه بودجه سال مالی جدید این کشور را رد کرد و باعث شد تا صاحبان رسانههای مکتوب، تیترهایی شبیه به این را بر صدر گزارشهای خبریشان بنشانند: «آمریکا تعطیل شد.»
ماجرا از این قراراست که سال مالی دولت فدرال ایالاتمتحده آمریکا از اول اکتبر آغاز میشود و مجلس سنا فرصت دارد تا یک روز قبل از آن یعنی روز آخر سپتامبر، بودجه سال مالی جدید را تصویب کند. با رد لایحه بودجه، براساس قانون حدود ۸۰۰ هزار شغل دولتی بهطور موقت و تا زمان تعیین تکلیف بودجه از نخستین دقایق بامداد سهشنبه 9مهر 92برابر با اول اکتبر 2013 تعطیل شدند.
در لحظه انتشار این خبر، آلن ایر یکی از سخنگوهای وزارت امور خارجه آمریکا که میتواند به زبان فارسی حرف بزند و بنویسد، در توییتر و فیسبوک خود (که فراگیرترین شبکههای اجتماعی در جهان هستند) به زبان فارسی نوشت: «کورش آسوده بخواب، ما هم تعطیلیم.» و متن خبر یک خبرگزاری ایرانی را در اینباره بازنشر کرد. تیتر خبر بازنشرشده هم این بود: «دولت آمریکا تعطیل شد.»
این نوشته آلن ایر از آن جهت معناهای نانوشته داشت که آمریکا و ایران روزهایی پس از تماس تلفنی رئیسجمهورهایشان را میگذراندند.
چند روز پیش از آن نیز – یعنی در جریان سفر هیأت بلندپایه ایرانی به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد – ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا، دقایقی پس از دیدار دوجانبه با محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران، تصویری از این دیدار را در توییتر خود منتشر کرده بود.
ظریف خود پرکارترین وزیر ایرانی در شبکههای اجتماعی است. او نهتنها درباره ملاقاتها و برنامههایش (که امکان رسانهایشدن دارند) برای مخاطبان اینترنتی خود «پیشخبر» و «گزارش واقعه» مینویسد بلکه گاهی نوشتههایش حالواحوال آقای وزیر را هم نشان میدهد چنانکه درباره دیگر کاربران شبکههای اجتماعی هم مشاهده میشود. این «چندعملکردی» بودن شبکههای اجتماعی که حالا کمکم به «رسانههای اجتماعی» تبدیل شدهاند، در صفحه مقامات رسمی کاملا پیداست.
«ساعت 5صبح یکشنبه به وقت نیویورک و یکو نیم بعدازظهر به وقت ایران، عزیز است. بنده و همراهانم از وزارت امورخارجه هنوز در نیویورک هستیم و مذاکرات دوجانبه با وزرای خارجه و مصاحبهها و دیدارهای جانبی من تا روز پنجشنبه ادامه خواهد داشت و سپس به تهران باز خواهیم گشت. صبح جمعه را از ساعت 5و ربع با نوشتن گزارش قبلی برای شما شروع کردم و چون هنوز وقت نمازصبح نشده بود، قسمتی از گزارش را…» این نوشته ظریف را در فیسبوک حدود 42هزار نفر «پسند» (لایک) کردهاند و این پست حدود هزار و 300بار در این شبکه اجتماعی بازنشر شده است. این اعداد، بیشترین آمار پسندیدن و بازنشرکردن در صفحه فیسبوک آقای وزیر نیستند.
براساس پژوهشهای غیررسمی بهطور میانگین، از هر 10نفر که یک پست را در فیسبوک میبینند، بهطور میانگین یک نفر به کنش پسندیدن یا بازنشر دست میزند؛ این در حالی است که شمارگان پرتیراژترین روزنامهها در ایران، به 500هزار نسخه نمیرسد.
اکنون باید پرسید، با این تعداد مخاطب، گستره دربرگیری و رابطه دوسویه «منبعخبر» و «مخاطب» در شبکههای اجتماعی، آیا پایان دوران رسانههای همگانی (مدیا بهمعنای واسطه) مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون فرارسیده است؟
آیا مخاطب دسترسی آسانتر به منبع خبر را برنمیگزیند؟
آیا رسانههای همگانی اگر نتوانند خود را با شرایط جدید و اقتضائات آن سازگار کنند، با تهدیدی ویرانکننده روبهرو خواهند شد؟
اطلاعات بیشتر و معنای کمتر
در اینباره میتوان از 3 منظر پاسخ گفت اما بیایید ابتدا در جای منتقدان شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین بنشینیم و آنچه را در دنیای ارتباطات روی داده است، چنان ببینیم که آنها میبینند. شبکههای نوین ارتباطی گرایش و امکان شرح، توصیف و نگرش عمقی به رویدادها را ندارند. آنها عموما به «انتقال اطلاعات» و «اطلاعرسانی» مشغولند. درحالیکه دسترسی صرف به اطلاعات، الزاما آگاهیآور و دانشافزا نیست. چنانکه ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی میگوید: اکنون اطلاعات بیشتر و بیشتر و معنای آن کمتر و کمتر شده است. در سوی دیگر به عقیده مارشال مکلوهان، نظریهپرداز کانادایی حوزه رسانه، انتشار به روش چاپ، بیش از هرچیز به شرح و توصیف تمایل دارد. مانوئل کاستلز، جامعهشناس اسپانیایی هم در اینباره معتقد است که چاپ امکان درک مفاهیم پیچیده، تفکر انتزاعی و استنتاج را فراهم میکند، از تناقض گریزان است، به خرد و نظم احترام میگذارد و قابلیت بالقوه بسیاری را برای رعایت بیطرفی، عینیت، مدارا و شکیبایی در پاسخگویی دارد.
به این عوامل میتوان فاصله کوتاه مخاطب با فراورده چاپی، ارزانی، امکان جابهجایی آسان، قابلیت استناد و ارجاع چندباره و فعالسازی فرایند تفکر در مطبوعات چاپی را افزود. از سوی دیگر کاستلز معتقد است که ارتباطات مجازی، رسانه ارتباطی تحصیلکردهترین و مرفهترین بخش جمعیت در تحصیلکردهترین و مرفهترین کشورهاست. شاید کاستلز قدری در این توصیف زیادهروی کرده باشد اما همه ما با مقایسه ضریب نفوذ واقعی تلویزیون و اینترنت در نمونهای به نام ایران، متوجه منظور او میشویم. منتقدان رسانههای اجتماعی که زمینه فراهمی برای روزنامهنگاری شهروندی است، انتشار اخبار بیواسطه در صفحههای شخصی مسئولان حکومتی و ورود افراد آموزشندیده و بیتجربه را به صحنه خبر، ضعف این شبکهها میدانند. ورود افراد غیرحرفهای، فاقد آموزشهای تخصصی، نبود نظام کارآموزی و استاد-شاگردی، نبود نظارت حرفهای و رویکردی، رعایتنشدن اصول اخلاق حرفهای، بیتعهدی و ناپایبندی به اصل صحت، انصاف، دقت، جامعیت و بیطرفی، عدمدسترسی به منابع معتبر و قوی و عدمپاسخگویی، بخشی از مشکلات دیگر تبدیل شبکههای اجتماعی به رسانههای اجتماعی و حذف رسانههای واسط بین رویداد و مخاطب هستند.
فرصتی برای گفتن حرفهای مگو
در سوی دیگر اما دیدگاه دیگری وجود دارد. این دیدگاه دوم که قدری کمیگراست، فراوانی اطلاعات و تنوع رسانههای فردی را به مثابه «پایان دوران» رسانههای همگانی میداند و به ایده «رسانههای جایگزین» معتقد است.
این دیدگاه قائل به تنازع شبکههای اجتماعی به مثابه رسانه اجتماعی با رسانههای همگانی است و بر این باور است که رسانههای اجتماعی بهزودی رسانههای همگانی را به بایگانی تاریخ خواهند سپرد.
«رسانه جایگزین» مفهومی است که حوزه گستردهای از «رسانههای مردمی» را میتوان در آن دسته دانست. دان گیلمور، مقالهنویس آمریکایی،این رسانهها را برخاسته از مردم و برای مردم میداند. او از زاویه دیگر این پدیده را «روزنامهنگاری توزیعشده» نامیده است. روزنامهنگاری توزیعشده اشارهای است به این مسئله که نظیر هر پروژه دیگر، روزنامهنگاری هم به پارههای کوچکی تبدیل شده است و تعداد زیادی از مردم بهصورت موازی روی تکههای کوچکتری از یک مسئله بزرگتر کار میکنند و بهصورت جمعی و نسبتا سریع مجموعه زیادی از دانش فردی و انرژی مورد نیاز برای بررسی یک پدیده را فراهم میآورند.
به این ترتیب تعداد زیادی از مردم بهصورت همزمان فعالیتهایی را برای حل مسئلهای بهکار میگیرند که اگر برای گروههای کوچک یا یک فرد روزنامهنگار غیرممکن نباشد، بسیار دشوار و زمانبر است.شبکههای اجتماعی ظرفیت تازهای برای روزنامهنگاری آفریده است. بهطوری که هرکس با لباس راحتی و در میان خوردن شام، میتواند به یک یا هزاران و یا میلیونها مخاطبی دست یابد که تا دیروز فقط غولهای رسانهای جهان به آنها دسترسی داشتند؛ فقط کافی است که یک کامپیوتر،لپتاپ یا گوشی متصل به اینترنت داشته باشد.
فضای تعاملی، امکان بیان برای هرکسی که فکر میکند حرفی برای گفتن دارد، انعکاس صدای خاموشان و خاموششدگان، رهایی از قید زمان و مکان، بیان صمیمی، امکان لینک اطلاعات به منابع در مقیاس جهانی، حذف سلسلهمراتب و دسترسی عمودی، آسانی راهاندازی در برابر مشکلات راهاندازی یک روزنامه یا یک شبکه تلویزیونی از مزایایی است که درباره رسانههای اجتماعی میتوان برشمرد. شبکههای اجتماعی همچنین سبک نوشتار را هم متحول کرده است. کوتاهنویسی و مخاطبپذیری و انتشار به زبان غیراداری و رسمی، بخشی از این تحولات هستند.
در عین حال به عقیده کاستلز این نوع ارتباطات مجازی با امکان پاسخگویی به نیازهای تکتک مخاطبان، تعامل با آنها و بالا بردن حق انتخاب مهمترین تحول را در عرصههای فرهنگ، سرگرمی، اطلاعات و آموزش، بهوجود آورده و نوعی تحرک فردی و اجتماعی جدید را دامن زده است. در این شبکه ارتباطی روزبهروز بر شمار مخاطبان فعال افزوده و از تعداد مخاطبان منفعل کاسته میشود.
کاستلز، ارتباطات به سبک شبکههای اجتماعی را فرصتی برای تقویت مشارکت مدنی، سیاسی و همچنین ارتباط افقی میان شهروندان میداند.
از دیدگاه او دسترسی مستقیم و همزمان به اطلاعات و ارتباطات کامپیوتری باعث آسانی انتشار و از آن مهمتر، «اصلاح اطلاعات» میشود و امکاناتی را برای تعامل و مباحثه عرضه میکند که از اختیار و کنترل رسانههای همگانی خارج است. او معتقد است که این فرایند، باعث انعطاف و راززدایی از فضای اجتماعی و سیاسی میشود.
کاستلز اما در اینباره هشداری هم میدهد: «سیاست ارتباط مستقیم و فوری میتواند فردیشدن سیاست و جامعه را تا جایی جلو ببرد که دستیابی به یکپارچگی، وفاق و امکان بنیاننهادن نهادها بسیار دشوار شود.»
شاید بتوان گفت که اکنون، روزنامهنگاری شهروندی در شبکههای اجتماعی کمک بزرگتری باشد به آن تعریف از خبر که تأکید داشت: خبر چیزی است که فرد یا سازمانی بخواهد که آن منتشر «نشود».
اجزائی که با هم یک کل را میسازند
در دیدگاه سوم، رسانههای جایگزین بهعنوان مکمل رسانههای جریان اصلی انگاشته میشوند یا بهعنوان منتقدی که خلاف هژمونی مسلط رسانههای جریان اصلی است.
این دیدگاه به تعامل در عین استقلال، همزیستی در عین رقابت و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل رسانههای همگانی و شبکههای اجتماعی معتقد است.
رسانههای جریان اصلی به لحاظ تیراژ و حمایتهای مالی بسیار از رسانههای جایگزین (مانند رسانههای اجتماعی) فاصله دارند. رسانههای جایگزین علاوه بر تیراژ و تعداد مخاطب بر فرایند و مشارکت تمرکز بیشتری دارند، به جای نهادها و افراد تصمیمگیرنده، مردم عادی را محور فرایندها میدانند و بهدنبال بیان دیگری، جز بیان رسانههای جریان اصلی هستند.
براساس این دیدگاه، تلویزیون، روزنامهها و شبکههای اجتماعی، مانند نظام واحدی عمل میکنند که در آنها روزنامهها غالبا واقعهای را گزارش شرح و تفسیر میکنند؛ تلویزیون میتواند آن واقعه را در میان مخاطبان وسیعتری انتشار دهد و شبکههای اجتماعی فرصتی برای حضور شهروندان و مخاطبان را فراهم میآورد. با این نگاه، رسانهها هیچگاه جایگزین یکدیگر نمیشوند بلکه از یکسو حوزههای مستقلی را برای فعالیت خود برمیگزینند و از سوی دیگر نقشها و کارکردهای تازهای را برای خود تعریف میکنند.
تجربه تولد رادیو و بعد تلویزیون در اوایل قرن بیستم و تأثیر آن بر روزنامهنگاری و رسانههای مکتوب، نمونه خوبی برای بررسی این تعامل و نقشهای تازه است. شبکههای اجتماعی هم نهتنها تعامل، چندصدایی، تنوع، قابلیت دسترسی و حق انتخاب را به عرصه گفتمان غالب رسانهای کشاندهاند بلکه این فرصت را برای رسانههای همگانی فراهم کردهاند که به منابع متنوع، گسترده و دسترسیهای آسان، در مقیاس جهانی متصل باشند. در غیاب شبکههای اجتماعی، رسانههای همگانی صدای انسانهای خاموش و منابع متکثر اما بدون قدرت اجتماعی را (دستکم چنان که باید) نمیشنوند. رسانههای همگانی عموما یکی از ایندو وضعیت را دارند: یا کشمکشمدارند یا محافظهکار. اما شبکههای اجتماعی توانستهاند رفتار ارتباطی، فرایند دروازهبانی خبر و برجستهسازی، فرهنگ و واژگان بیان رسانههای همگانی را به تعادل برسانند.
روزنامهنگاران حرفهای هم نباید نگران از بین رفتن حرفه روزنامهنگاری باشند؛ زیرا دستکم در 3 دهه آینده، جامعه ارتباطی از منبع تا مخاطب، به جمعآوری دقیق، تحلیل تجربی و تلفیق هنرمندانه اخبار بهعنوان نقطه قوت روزنامهنگاری نیازمند است.