دنیای اقتصاد : نیکلاس ساگو مدیر مدیا پرایما لبز میگوید:« وقتی که یک استارتآپ را میبینم، اطلاعاتی که در همان ۱۵ دقیقه اول با من به اشتراک میگذارد باورنکردنی است.» مدیا پرایما لبز بازوی دیجیتالی شرکت مشهور media conglomerate مالزی است. شرکتی با تمرکز در حوزه رسانه که حالا سعی میکند با راهاندازی یک انکوباتور بیش از پیش به فضای استارت آپها نزدیک شود.
مدیا پرایما لبز دو سال پیش تاسیس شد. کارکرد این مجموعه در اصل ایجاد محیطی است که روی تولید محصولات نوآورانه یا به نوعی فضا دادن به تیمهای استارتآپی برای تولید محصولات جدید تمرکز کردهاند. این محصولات بعدا میتواند توسط خود شرکت مورد استفاده قرار گرفته و باعث رشد درآمد آن شود. ساگو گفته است: هدف اصلی ما این بود که وارد شویم، همکاری را انجام دهیم و از استارتآپها ایده بگیریم، به همه شرکتها پیشنهاد میدهم این کار را انجام دهند، بروید و ایدهها و خلاقیتهایی که استارتآپها ارائه میکنند را تجربه کنید. شرکتهای بزرگ امروزه در حال دست و پا زدن برای ساخت پیشرفتهای تکنولوژیهای متحولکننده یا انقلابی هستند. این شرکتها به کمک بازوهای قدرتمند مالی و مارکتینگ از نامهای تجاری مشهوری برخوردارند. از طرف دیگر استارتآپها به کمک فرهنگ «سریع شکست بخور و سریع از آن یاد بگیر» میتوانند به سرعت روشهای خلاقانهای برای هر کار پیدا کنند. اما مشکل استارتآپها این است که دسترسی زیادی به بازار و مشتری ندارند. ترکیب شرکتها و استارتآپها چیزی است که ایده جدیدی است هرچند حداقل طی چند سال اخیر شرکتهای بزرگ نشان دادهاند هرکدام به نوعی به فضای استارتآپها نزدیک شدهاند. با این حال کنار هم قرار گرفتن دو مجموعهای که تفاوتهای زیادی حتی در فرهنگ کار دارند چالشها و مشکلات خاص خودش را دارد.
شروع همکاری
حتی خود استارت آپها هم باور نمیکنند شرکتهای بزرگ چقدر به آنها نیاز دارند. استیو چانگ، توسعهدهنده کسب و کار در استارتآپ سوپاهندز میگوید: «وقتی از مدیا پرایما در مالزی حرف بزنید، فورا همه یاد کانالهای تلویزیونی محلی میافتند که بهطور وسیع در اختیار این شرکت است. برای همین هیچ وقت فکر نمیکردم که این شرکت برای حل مشکلاتش در بیرون از محیط خودش به دنبال جواب باشد، چه برسد به اینکه به یک استارتآپ مراجعه کند.» استارتآپ Supahands در سال ۲۰۱۴ با تمرکز روی دستیار مجازی به راه افتاد. حالا تخصص این شرکت در مدیریت داده و محتوا در حوزه یادگیری ماشینی است. چانگ درمورد همکاری با استارتآپ سوپاهندز میگوید: در ابتدا دایره مشتریانی که از کسبوکار ما حمایت میکردند بسیار کوچک بود و درآمد نسبتا خوبی داشتیم. اما میدانستیم که تعداد افراد ثروتمندی که مایل به داشتن دستیاران مجازی در جنوب شرقی آسیا هستند نسبت به آمریکا خیلی کمتر است. این نشاندهنده محدودیت بازار کار ما بود. به همین خاطر این استارتآپ مشغول کار با کسبوکارهای مختلف شد. این استارتآپ کار سخت و خستهکننده و تکراری مدیریت کارها را بر عهده میگرفت. در اصل سود واقعی برای این استارتآپ در کار با شرکتهای دیگر بود.
یکی از شرکتها که سوپاهندز انتخاب کرد، مدیا پرایما لبز بود. دلیل این انتخاب این بود که مدیا پرایما در بازار رسانه در مالزی یکی از رقبای اصلی به شمار میآمد. بنا بر گفته چانگ کار کردن با مدیا پرایما لبز چالش چندانی را به همراه نداشت، چرا که بیشتر کارکنان این شرکت افراد جوان بودند. بیشتر کارکنان روی تکنولوژی متمرکز بودند و از ابزارهای آنلاین مشابهی استفاده میکردند. دلیل دیگر سهولت همکاری این دو، استقبال این شرکت از راهحلهای تکنولوژی پیشنهادی سوپاهندز بود. یکی دیگر از تلاشهای قابل ملاحظهی مدیا پرایما لبز استخدام افراد جوان بود. ساگو اضافه کرد: در کل استخدامها در تیم خلاقیت، ۳۰ درصد از آنها تجربه کار در یک استارتآپ را داشتند. این افراد در اضافه کردن فرهنگ استارتآپی نقش مهمی داشتند. این مدل کار کردن اولویتدار و سریع آنها به بقیه کارکنان شرکت نیز سرایت کرده است. امیدواریم یک روز کل شرکت همانند یک استارتآپ کار کند.
پیدا کردن استارتآپ درست
در ابتدا مدیا پرایما لبز حدود ۶ یا ۷ استارتآپ مختلف را امتحان کرد. اما در میانه همکاری ساگو و تیمش متوجه موضوعی شدند: یا ما زیادی کند بودیم یا آن استارتآپها از نحوه کار کردن ما انتظار دیگری داشتند. در بعضی از این همکاریها، در اصل یک عدم همخوانی انتظارها وجود داشت. یکی از قسمتهایی که در آن این موضوع نمود بیشتری داشت، خدمات آنلاین به آفلاین بود. به نظر ساگو این استارتآپها از عمق تاثیری که این رسانه روی مخاطبش میگذاشت بیاطلاع بودند. هر قسمت از برنامه تلویزیونی Jalan Jalan Cari Makan (سفری برای غذا) ما تا حدود ۷۰۰ هزار بیننده داشت. این رقم برای یک اپلیکیشن ارسال غذا یا رزرو رستوران میتواند خیلی وسوسهبرانگیز باشد. وقتی که یک استارتآپ به ما نزدیک میشد ما از همان اول این موضوع را با آنها مطرح میکردیم، چرا که این یکی از جدیترین عملیات مدیریتی بود که آنها بررسی آن را در دستور کار داشتند. سوپاهندز همان چیزی بود که آنها میخواستند و در حال حاضر قراردادهایی سهماهه بین این دو بسته شده است.
ساگو گفت است: همکاری ما با سوپاهندز یک جور توافق دو جانبه بود. خدمات آنها بهطور مستقیم روی محصولات ما اثر نمیگذاشت، بلکه یک جور یادگیری ماشین برای بیرون کشیدن داده فوقالعاده بود. چیزی که به ما کمک میکرد تلاطمهای کارمان را آرام کنیم. کار کردن با یکدیگر خیلی آسانتر از یک سرمایهگذاری مشترک بود. به گفته چانگ، چالشهای کار کردن با شرکتها عموما از پروسههای اداری طولانی نشات میگیرد و ارتباط زیادی با اقدامات میان آن دو ندارد. هرچه سازمان بزرگتر باشد، خطوط قرمز بیشتری هم دارد. از دیگر مشکلات میتوانیم به پرداختها و قراردادها اشاره کنیم.
تفاوت سرعت و پروسه
چالش دیگری که به نظر سخت میآمد سرعت کار کردن شرکتها است. عموما استارتآپها بدون فوت وقت ایدههای جدید را امتحان میکنند. اما شرکتهای مختلف محدودیتهای خاصی دارند که لازمه آنها روش کندتری برای انجام امور است. ساگو در این رابطه میگوید: ما علاقه زیادی داریم که همانند یک استارتآپ کار کنیم، اما متاسفانه بهعنوان یک شرکت، نسبت به سهامدارانمان تعهدات خاصی داریم. از آنجایی که یک شرکت سهامی خاص هستیم، در هر تصمیمگیری مسائل زیادی را باید درنظر بگیریم. چانگ اضافه میکند: نمیتوانم بگویم سوپاهندز تابهحال همکاری بدون نتیجهای داشته است، اما چند همکاری به خاطر عدم تطابق سرعتها، اصلا شروع نشدند.
ساگو با مشکل دیگری هم مواجه بوده است: او باید همکارانش را متوجه ارزش این همکاری میکرد. او گفته است: راضی کردن همکارانمان در گروه مدیا پرایما برای فهمیدن ارزش همکاری با استارتآپها، چالش سختی بود. در اکثر اوقات سهامداران نیز نسبت به قابلیتهای استارتآپها بدبین هستند و مایلند تا قبل از دیدن نتیجه واقعی دست نگه دارند. برای رفع این مشکل چند پروژه کوچک را در این استارتآپ شروع و نتیجه را برای متقاعد کردن سهامداران ارائه کردیم. با این کار نقش استارتآپها در هدفمند کردن پروسههایمان را توضیح دادیم. بعد از آن بود که این کار را در بقیه قسمتهای شرکت نیز انجام دادیم. برای مثال مدیا پرایما لبز میتوانست از سوپاهندز بخواهد در یک کمپین دیجیتالی دوماهه، سرویس بزرگ اطلاعاتی به آنها ارائه دهد. راه دیگر استخدام مهندسین داده با قراردادهایی دو ماهه بود. روش دوم میتوانست بار کاری روی سایر قسمتهای مدیا پرایما مانند بخش مالی و منابع انسانی را افزایش دهد. همکاری با سوپاهندز بار کاری روی این شرکت را کم کرد. با این تصمیم درست، بقیه قسمتهای شرکت به این استارتآپ اعتماد کردند.
اکوسیستمی باز
چانگ میگوید: بر خلاف خطوط قرمز بیشمار و سختیهای جلب اعتماد شرکتها، متوجه تغییری در استقبال شرکتهای بزرگ از همکاری با استارتآپها شدهایم. فایده دیگری که این همکاری برای سوپاهندز به همراه داشت اطلاع از نحوه عملکرد یک کمپانی بزرگ بود. این استارتآپ نگاهی دقیقتر به نحوه عملکرد و پروسههای این کمپانی انداخت و با سهامداران این شرکت آشنا شد. از نظر چانگ این همکاری اعتبار این استارتآپ را بالا برده است. او گفته است: حالا وقتی که به شرکتهای دیگری در همین ابعاد مراجعه میکنیم، از آنجا که با کار ما آشنا هستند، راحتتر به ما اعتماد میکنند.
منافع دو طرف
همکاری میان شرکتها و استارتآپها به نفع هر دو طرف تمام میشود. استارتآپها روحیهای نترس و جسورتری دارند. شرکتها منابع و تخصص بیشتری در بازار دارند که به کمک آن میتوانند خلاقیت بیشتری را به کار گیرند. صحبت کردن در مورد این کار از عملیکردن آن آسانتر است. لزوما همه همکاریها موفقیتآمیز نخواهد بود یا در مواردی حتی شروع هم نخواهند شد. اما همانطور که ریچارد برنسون موسس گروه ویرجین گفته است: با پیروی از قانونها راه رفتن را یاد نمیگیرید، بلکه با انجام دادن و اشتباه کردن است که میتوانید راه بروید.
واکاوی یک تجربه موفق در مالزی