وقتی که تاریخچه ورود وسایل ارتباط جمعی یا تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی جدید به کشورمان را مرور میکنیم، یک نکته همیشه ثابت و پابرجاست: ابتدا با آنها بهشدت مخالفت شده و کلی قانون برای ممنوعیت آنها وضع شده، سپس آرامآرام راه خودشان را باز کردهاند و جزئی از سبک زندگی ما ایرانیان شدهاند. ورود رادیو، نوار کاست، ویدئو، ماهواره و… انواعی از این فرایند بوده است. اما چرا چنین بوده؟ چرا جامعه ایرانی با تکنولوژیهای جدید ارتباطی و اطلاعاتی، چنین برخورد میکند؟
این پرسش را با دکتر امید مسعودی مطرح کردهایم. مسعودی-استاد ارتباطات و روزنامهنگاری- دلایل و چرایی این اتفاق را برایمان بازگو میکند. این استاد شناختهشده حوزه ارتباطات و روزنامهنگاری را با کتابهایی چون «اندیشههای بنیادین علم ارتباطات»، «مبانی خبرنویسی» و «رسانههای جدید و آیندهنگری نظارت الکترونیک در ایران» به یاد داریم.
آقای دکتر، شما چند سال دارید؟
من؟ ۵۹ سال دارم. چطور؟
در این 6دههای که از خدا عمر گرفتهاید، کدام تکنولوژیهای ارتباطی را یادتان میآید که به ایران آمده ولی استفاده از آن تا مدتی ممنوع شده است؟
ویدئو را یادم هست. قبل از انقلاب، تازه به ایران آمده بود. آن موقع فیلمها روی نوارهای ویاچاس بزرگ ضبط میشدند و کلوپهایی برای اجاره این نوارها تاسیس شده بود که البته فقط خاص آدمهای پولدار بود تا اینکه انقلاب شد. در روزگار نزدیک به پیروزی انقلاب هم که نوار کاستهای انقلاب جزو رسانههای ممنوعه بودند.
نظر امام، مطرح کردن رسانههای کوچک در مقابل رسانههای بزرگ بود. آن موقع تلفن میزدند و اینجا وصل میشد و روی نوار پیاده میشد؛ بعد این متن پیادهشده پس از تبدیل شدن به اعلامیه در قطع بزرگ چاپ و همهجا پخش میشد؛ طوری که خود ساواک هم گیج شده بود، چون مجوز همه دستگاههای زیراکس زیر نظر آنها صادر میشد. آن موقع رسانههای کوچک، همین منبرها و اعلامیهها و کاستها بودند که از نظر رژیم شاه ممنوع بود.
بعدش هم که ماهواره را یادم هست. آن موقع من خبرنگار بودم. فکر میکنم سال ۷۳ بود. پیش آقای بشارتی که وزیر کشور بود رفتم؛ در همین ساختمان فعلی وزارت کشور. انسان بسیار مومن و معتقدی بود. پرسیدم چرا میخواهید ماهوارهها را جمع کنید؟ دستم را گرفت و مرا کنار پنجره برد. گفت نگاه کن، این بشقابها چهره شهر را زشت میکنند؛ برای امالقرای جهان اسلام زشت است؛ دستکم در ظاهر زشت است. گفتم بهتر است که مصونیتی ایجاد کنید که اگر خواستند استفاده کنند بدانند چطور باید این کار را انجام دهند؛ این هم وظیفه شما نیست،
وظیفه صدا و سیما و رسانههاست. هماکنون هم که موضوع شبکههای اجتماعی را داریم که خودتان هم دارید میبینید. من در رساله دکتریام آوردهام که در زمان شاه سرهنگی یک شب مهمان برادرش بود و میخواست رادیوی خود را به خانه او ببرد تا با هم گوش کنند. نامهای به پاسگاه نوشت که من دارم رادیو را به خانه برادرم میبرم، در جریان باشید. ما الان داریم به این وقایع میخندیم ولی وضعیتی مثل پارازیت و… دستکمی از آن ندارد. یادم هست به آقای بشارتی گفتم که قوانین دست و پاگیر باید جای خود را به آموزش بدهند.
آقای دکتر، میخواستیم بحث را از اینجا شروع کنیم که چرا جامعه ایرانی( البته غالبا بدنه رسمی و کمتر بدنه غیررسمی آن) وقتی یک تکنولوژی جدید ارتباطی از راه میرسد موضع انکار در پیش میگیرد و آن را رد میکند؟ شما نگاه کنید به تکنولوژیهای ویدئو و ماهواره و… حالا هم که شبکههای اجتماعی و تلگرام. چرا واکنشهای ما یکسان است و از موارد قبلی تجربهای کسب نکردهایم؟
اتفاقا من تز دکتریام را با همین موضوع تبدیل به کتاب کردهام با نام «رسانههای جدید و آیندهنگری نظارت الکترونیک در ایران». سالها پیش نمیشد این کتاب را چاپ کرد، چراکه فضا بهگونهای نبود که بگوییم فیلترینگ بد است و… اما الان فضا عوض شده و میشود دربارهاش صحبت کرد. من معتقدم فقط در شرایط بحرانی که آن هم بهصورت قانونی تعریف شده باشد،میشود از فیلترینگ بهره برد یا سرعت جابهجایی اطلاعات را کنترل کرد؛ مثل شرایط جنگی و آشوب اجتماعی و… ولی در شرایط عادی ما باید نگاه دیگری داشته باشیم.
چرا مسئولان و بدنه رسمی جامعه به سمت تابو کردن این تکنولوژیها رفتهاند؟
دوستانی که در جاهای مختلف مثل شوراهای مختلف، مجلس و… مسئولیت دارند حتما باید وارد بحث شناخت رسانهها شوند. رسانهها از بین نمیروند بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشوند و همدیگر را کامل میکنند. روزگاری که رادیو تازه وارد ایران شده بود روزنامهها بهشدت دچار ترس شده بودند اما بهتدریج دیدند که مردم روستاها و شهرهای دورافتاده که سواد ندارند ناچارند اخبار را از طریق رادیو و شفاهی دنبال کنند. اخبار و اطلاعات و دادهها سرمایههای انسان هستند.
از دوران گذشته همینطور بوده؛ ذهن و فکر ما همواره با اطلاعات کار میکند. الان این اطلاعات و هوش به رسانهها منتقل شده و از طریق رسانهها جابهجا میشود. این هوش و اطلاعات، امتیازی است که ما را از دیگر جانداران جدا میکند. رسانههای جدید در واقع بهنوعی دارند به مغز ما کمک میکنند تا بتواند این اطلاعات و دانش را پردازش و از آنها استفاده کند.
یعنی به این شکل که شما اشاره میکنید این رسانهها مشکلی برای ما ایجاد نمیکنند؟
اینطور که تکنولوژیهای ارتباطی در حال پیشرفت هستند ما در آینده چیزی به اسم حریم خصوصی نخواهیم داشت. باید این نکته را در نظر داشته باشیم و دربارهاش مطالعه و فکر کنیم. خاصه برای ما مسلمانان که این مسائل خیلی حیاتی و مهم است باید این بحث بسیار مهم باشد و به استقبال آن برویم تا بتوانیم شکلی از حفظ آبرو و حیثیت را در این فضای جدید، تعریف کنیم. در غیر این صورت این موضوع در نوع خودش یک اشکال بزرگ است. اما از سوی دیگر، در فضای رسانههای جدید در آینده فقر و گرسنگی وجود نخواهد داشت.
چرا؟
چون آگاهی و دانش از طریق همین رسانهها منتقل میشود. سالها پیش رسانهها گزارش داده بودند که بچهای در اتریش توانسته بمب اتم بسازد البته در مقیاسی بسیار کوچکتر. به خاطر وفور اطلاعات موجود او موفق به چنینکاری شده بود. این یعنی هر کسی در هر جای دنیا با دسترسی به اطلاعات میتواند دستاوردهایی داشته باشد. مثال دیگر، تأثیر این تکنولوژیهای ارتباطی در پژوهش است. سالهای گذشته اگر میخواستید مقالهای را مثلا از آمریکا دریافت کنید باید کلی نامهنگاری میکردید و از طریق فلاپی و… برایتان پرینت میگرفتند و داخل پاکت میگذاشتند و پست میکردند. این فرایند 50-40 روز طول میکشید.
اما امروز این کار بسیار راحت شده است. من اگر بخواهم در کنفرانسی شرکت کنم و مقاله بدهم وارد سایت کنفرانس میشوم و چکیده مقالهام تایید میشود؛ آن هم توسط داورانی که یکی در سوئیس است یکی در پاکستان و دیگری در آمریکا. آنها بهطور همزمان طرح اشکال میکنند و من هم طی چند ساعت مشکلات را حل میکنم. یا الان وبینارها در حال جا افتادن هستند که خروجیهای قابل توجهی هم دارند. چنین تحولاتی اتفاق افتاده است. فقط در چنین فضایی باید سازوکاری برای مقابله با سارقان اطلاعات و فرصتطلبان ایجاد شود.
پس شما چندان با وجوه نظارتی این ماجرا مشکل ندارید؟
طبیعی است که باید حریم خصوصی را پاس بداریم و همچنین اطلاعاتی در سطح دولتها و حکومتها هست که هکرها و بدافزارها، تهدیدی برای آنها محسوب میشوند. اطلاعات، همانطور که میتواند بر دانش و آگاهی ما بیفزاید میتواند ما را محدود کند؛درست مثل اتفاقی که برای فیسبوک افتاد که از اطلاعات موجود کاربران استفادههای سوئی برای جهتدادن به رفتارهای انتخاباتی شهروندان آمریکا صورت گرفت و بهنوعی افکار عمومی منحرف شد.
من معتقدم ما در عین حال که در جامعه اطلاعاتی زندگی میکنیم دقیقا در همان زمان در جامعه نظارتی هم هستیم. این دو، دو روی یک سکهاند و قابلیت جداسازی از یکدیگر را ندارند. نمیشود همهاش از فیلتر و… صحبت کرد، چون شدنی نیست. دوستانی که اینجور بحثها را مطرح میکنند شاید چندان با ماهیت رسانههای نوین و تکنولوژیهای ارتباطی و فضای اطلاعاتی جدید آشنا نباشند. طراح پوستر پارسال سازمان بینالمللی استاندارد یک ایرانی بود. در تهران این کار را انجام داد و برنده شد و پوسترش در همهجای دنیا پخش شد.
چرا ما نیاموختهایم که با تکنولوژیهای جدید کنار بیاییم؟ با ویدئو، نوار کاست، ماهواره و… همان برخوردهایی را کردهایم که حالا با شبکههای اجتماعی و تلگرام و… میکنیم. چرا این تجربههای تلخ باز هم تکرار میشود؟
بخشی از آن به همان جواب قبلی برمیگردد. بخش دیگر به این برمیگردد که بالاخره دولتها و حکومتها میدانند که باید نظارتی صورت بگیرد اما سازوکارها و روند صحیح آن را نمیدانند. این بحث ناآشنایی با فضاهای ارتباطات و اطلاعات جدید را دستکم نگیرید. الان در چین که رأیگیری میشود صدها میلیون نفر رأی میدهند. مگر میشود این همه را بهصورت سنتی رأیگیری کرد؟ مگر بانکها امروز میتوانند به سبک سنتی و قبلی کار کنند؟ الان 200هزار شغل در تلگرام ایجاد شده است. نوع ارتباطات موجود در تلگرام بهترین شیوه کسب و کار است. دولتها و حکومتها باید بر فضای مجازی نظارت کنند، چراکه بالاخره هکرها و سارقانی وجود دارند.
نباید به حریم خصوصی افراد تعرض شود. پلیس فتا چنین وظیفهای دارد. نمیشود جامعه را از این امکانات محروم کرد. نوع نظارت بدنه رسمی است که مشکلساز میشود و ناشی از همان نکاتی است که گفتم. همه این تقابلها هم بهدلیل همین ناآگاهیها یا شیوههای نادرست نظارت اتفاق افتاده است. یادم هست در روزگار مرحوم هاشمی رفسنجانی یکی از مقامات سیاسی بلندپایه به ایران آمده بود.
مرحوم هاشمی از او پرسیده بود که شما که در کشورتان آزادی میدهید، هزینه دارد. طرف جواب داده بود بله، هزینه دارد و هزینهاش را میدهیم؛ چراکه هزینهاش بسیار کمتر از سودش است. اینها باید در کشور ما درک شود. طبیعی است که اگر شبکههای اجتماعی بومی داشته باشیم خیلی بهتر است. بالاخره بازار عرضه و تقاضا در این حوزه وجود دارد و اگر بتوانیم جنس خوبی عرضه کنیم روسها، اهالی خاورمیانه و حتی آمریکاییها هم میآیند و استفاده میکنند. اگر امکانات مورد نیاز مخاطب مثلا در نرمافزار سروش تامین شود طبیعی است که همه به سمت سروش میآیند اما نمیتوان با دستور این کارها را پیش برد.
اتفاقا به جای خوبی رسیدیم؛ همین بحث دستوری بودن. الان رسانهها به سمت تعاملی بودن و دیالوگ پیش رفتهاند و در حال دور شدن از مونولوگ و تکگویی و هرمیبرخورد کردن با موضوعات و مخاطبان هستند. بهنظر میرسد که این قضیه هنوز از سوی مسئولان ما هضم و درک نشده است.
در دنیای امروز به فضای مجازی نه بهعنوان یک تهدید بلکه بهعنوان یک ثروت دیجیتال نگاه میکنند. ما هم اگر بتوانیم چنین نگاهی داشته باشیم میتوانیم مثلا تلگرام را بهعنوان یک ثروت دیجیتال ببینیم و در تولید و امنیت خودمان از آن استفاده کنیم. در این صورت آسیبی نمیبینیم. مطمئن باشید اگر این مشکل را حل نکنیم فردا در نرمافزار سروش هم دچار این مشکل خواهیم شد؛ چراکه با جابهجایی اطلاعات روبهرو هستیم. همانطور که گفتم تنها معتقدم که در شرایط بحران و اضطرار، آنهم به شرط اینکه قانونش تدوین شده باشد میتوان دست به فیلتر و کند کردن روند انتقال اطلاعات زد. در مباحثی غیر از این ما باید به سمت نظارت برویم.
چطور؟
بین نظارت، کنترل و سانسور فرق هست. ما نمیتوانیم اطلاعات را سانسور کنیم، چون رسانهها از بین نمیروند بلکه یک رسانه دیگر پیدا میشود که این اطلاعات را راحتتر منتقل کند. پس نه رسانه و نه اطلاعات قابل سانسور نیستند. کنترل کردن هم که همیشگی نیست و فقط به شرایط بحرانی و خاص بازمیگردد؛ ولی نظارت یک امر همیشگی است.
این، راهحلی است که کشورهای توسعهیافته در پیش گرفتهاند و از نظارت الکترونیکی استفاده میکنند. الان در مدارس کشورهایی چون کانادا، بلژیک و… خانوادهها با اپلیکیشنهایی که در اختیار دارند بر گردش اطلاعات نظارت میکنند. در واقع آنها با نظارت و انتخاب خانواده از فضای مجازی به بهترین نحو استفاده میکنند.
به این ترتیب، جوانان از فضای مجازی و ارتباطات نوین محروم نمیمانند. الان ما جوانان نابغهای داریم که میتوانند با کار در فضای مجازی برای کشورهای دیگر و در همین ایران خودمان به نوعی تبدیل به سرمایههای ملی شوند.
یعنی درست کاری که هندیها میکنند؟
بله، جوانانی داریم که در بخش آیتی واقعا نابغهاند و اگر به درستی کار کنند میتوانند در بخش صنعت، تولید و… تحولات مثبتی ایجاد کنند.
احساس میکنم در این بحث نظارت، جایگاه سواد رسانهای خیلی اهمیت پیدا میکند؛درست است؟
متأسفانه شکاف عجیبی بین سواد رسانهای مردم و سواد رسانهای مسئولان وجود دارد. روزگاری تحقیقی انجام شد که چقدر از نمایندگان مجلس سند چشمانداز 20ساله کشور را مطالعه کردهاند. متاسفانه نتایج چندان جالب نبود و متوجه شدیم که چندان مطالعهای نداشتهاند آنهم درحالیکه به خاطر کارشان باید همیشه آن را پیش روی خود داشته باشند.
کارهای زیادی در این زمینه انجام شده است که باید نتایج آنها به مسئولان و حتی مردم منتقل شود. راه حل این مشکل این است که سواد رسانهای مسئولان و مردم افزایش پیدا کند. به این منظور باید سیستم پژوهشی ما تبدیل به یک سیستم پژوهش مسئلهمحور شود.
بخشی از مشکلات پیشآمده در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات بین ما و اروپا و جهان پیشرفته یکسان است اما تفاوتهای فرهنگی ما و دنیای پیشرفته باعث میشود که نیازمند پژوهشهای مسئلهمحوری در این حوزه باشیم. راه حل این مشکلات در پژوهشهای ماست، نه در نشستهای سیاسی.
در نشستهای سیاسی هر کسی دنبال منافع خود و حزب خودش است. مرحله دوم، افزایش سواد رسانهای مردم است. در این حوزه، شکافی بین اولیا و بچهها وجود دارد؛حتی بین معلمها و دانشآموزان. البته در دانشگاهها این شکاف کمتر است؛ چون استادان ناچارند بهروز شوند. ما روزگاری در دانشگاهمان کنفرانس سواد رسانهای و وظیفه و مسئولیت اجتماعی را برگزار کردیم که خیلی هم از آن استقبال شد. باید از این دست کارها زیاد صورت بگیرد. ما نیازمند آن هستیم که فقهایمان درباره فقه رسانه و مسائل مربوط به آن مطالعه کنند و نظرات و فتواهای جدید صادر کنند.
و سوال پایانی اینکه فکر میکنید آسیبپذیرترین قشر در برخورد با تکنولوژیهای نوین ارتباطی کدام قشر است؟
کودکان و نوجوانان. آنها تجربههای کمی دارند، پس طبیعی است که امکان فریب دادن آنها توسط هویتهای جعلی وجود داشته باشد. همین باعث میشود که توسط دوستان جعلی امکان آسیب و سوءاستفاده از آنها بیشتر باشد. ضمن اینکه سواد رسانهای این قشر هم پایین است و نمیداند که چطور باید با این وضعیت برخورد کند.